با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید
به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين
وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد
و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
دفاع مقدس 7 سال و 11 ماه، يا 2900 روز و به عبارتي ديگر 95 ماه طول كشيد نیروی هوایی و نیروی دریایی ارتش در قریب به اتفاق عملیات ها پشتیبان نیروهای عملکننده در خشکی بودند و عملیات های جداگانه ای را نیز انجام داده اند که در صفحات بعدی خواهد آمد
جهت دیدن ادامه جدول عملیات ها به ادامه صفحه مراجعه نمائید
دفاع مقدس 7 سال و 11 ماه، يا 2900 روز و به عبارتي ديگر 95 ماه طول كشيد نیروی هوایی و نیروی دریایی ارتش در قریب به اتفاق عملیات ها پشتیبان نیروهای عملکننده در خشکی بودند و عملیات های جداگانه ای را نیز انجام داده اند که در صفحات بعدی خواهد آمد
جهت دیدن ادامه جدول عملیات ها به ادامه صفحه مراجعه نمائید
چند نفر از نویسندگان دیزج خلیل علیا که هدفی جز دفاع از هویت اصیل وتاریخ و فرهنگ را ندارند: بنام های محمد صادق هور دل متخلص به دل خون صاحب دیوان شعله های جاویدان تحریر سال 1328،عبداله وحدت شستری شاعر وصاحب دیوان دادلی سوزلر ، حسن حیدری نویسنده کتاب در مورد الوهیت ، محمد علی نقابی صاحب کتاب های متعدد ( سیمای دیزج خلیل ، لغت نامه معجز، داستان های کودکانه،.....است .
اگر خاطراتت، تمام داشته های تاریخی خودت و گذشتگانت ،آینده کودکانت ..... در حال تخریب باشد ، چه کسی را مقصر خواهی شناخت.اولین مدارسی که با خون دل گذشتگانمان افتتاح شده بود چرا امروز ؟؟؟؟؟
1-سال 1319 کلنگ ساختت را زدند و ما امروز کلنگ خذفت را
در موضوع مراسم تدفین ( نوشته شده در 22/10/91)اشاره شد به ساخت سردآواهایی برای دفن دسته جمعی اموات در سال های قحطی ( شخصا هر دو سردآوا را در بین سال های 1352-1353 به همراه دوستان داخل سرداوا شده و تعداد تقریبی 19-20 جنازه مونث و مذکر در سنین مختلف را در سرداوا اول و تعداد 11-13 جنازه را در سردآوا دوم مشاهده نمودیم . جوانان دیگری نیز در آن روزها به دلیل فرو ریختن درب سرداوا ها از آنها بازدید کرده اند) نموده اند و داستان هایی سینه به سینه از گذشتگان رسیده که در آن سال ها زندگی چگونه بودخاطراتی از بزرگان شنیده اید که در این قحطی تعداد کثیری از روستاییان از دنیا رفتند ، فردی که برای خرید نان به شبستر رفته بود تا به منزل برسد نان خود را تمام کرده و دست خالی به منزل برمی گردد،چگونه با استفاده از سایر مواد توانستند نان تهیه کنند ، یا در منزلی 4نفر اعضاء خانواده همزمان فوت می کنند ، سرقت از باغات ( بریدن درختان خشک شده و بردن کلون های درب باغات به اوج خود می رسد) ولی از قتل و غارت اموال یکدیگر یا استفاده از حیوان مرده گزارشی نشده است.از عوامل عمده کاهش مرگ و میر در روستا ، رعایت اصولی بود که آنروز متاثر از فرهنگ یا قوانین نانوشته اجتماعی و بهداشتی بود از جمله آنها می توان به موارد زیر اشاره نموددر سال 1288 هجری قمری مطابق با 1246 هجری شمسی و در اواسط زمامداری ناصرالدینشاه قاجار، قحطی عظیمی سراسر ایران را فراگرفت. این قحطی چنان سهمگین و ویرانگر بود که بسیاری از مورخان آن را مهمترین واقعهی اجتماعی عصر قاجارها دانستهاند. عامل اصلی این قحطی که طلیعهی آن از سال 1287قمری و بیبارانبودنِ آن سال آغاز شده بود، کمآبی شدیدی بود که بهار و تابستان سال بعد (1288) خود را به شکل کمبود شدید آب شُرب و محصولات کشاورزی ـ خصوصاً گندم ـ و شیوع وبا نشان داد. در مجموع هیجده ماه باران نبارید. زمستان سال 1288 نیز هرچند باران بارید ولی بهسبب بارش فزاینده و سیلهای پیاپی، بسیاری از ایرانیان سیلگیر شده مردند یا از عوامل دیگری نظیر شیوع طاعون، حصبه و تیفوس در همان زمستان و یا بهار سال بعد تلف شدند. قیمت نان بهتدریج به چندین برابر قیمت معمول آن رسید بهگونهای که دسترسی به آن از دست اکثر اقشار جامعه خارج شد. گرسنگی و کمبود نان ـ بهعنوان اصلیترین قوت مردم ـ چنان بالا گرفت که تقریباً نیمی از جمعیت ایران از گرسنگی، تشنگی و شیوع امراض مسری از دست رفتند
1-عدم انتقال مسافرین مرده خارج از روستا به داخل روستا.
2-مرسوم بودن شستشوی مرده در داخل حیاط منزل به جای شستشو در آب قنات ( مانند تهران سابق)
3-ممنوع بودن شستشوی کهنه بچه ها در حوضچه اول قنات
4-استفاده از آرد پوست بادام و آرد حبوبات مخلوط به کمی آهک برای درمان
5-عدم نگهداری مردگان بیش از یک روز در منزل یا در مسجد
6- زیاد بودن زمان مسافرت ها به منطقه ترکیه و روسیه و کم بودن مسافرت به شهرهای داخلی ایران از نظر انتقال بیماری ها
7-رایج بودن طب سنتی در بین خانواده ها به سفارش طبیب های سنتی روستایی
در اردیبهشت ماه سال 1393 مصاحبه کوتاهی با آقای محمد نسرین دخت بنا به سفارش یکی از دوستان ،در خصوص موضوع تاریخ خانوادگی ایشان ، نشستی کوتاه داشتم . محمد آقا با لبخندی ملیح و چهره ای گشاده در منزل پدری پذیرای ما شد.بعد از خوش و بش اولیه ، تعدادی مدارک قدیمیه را نشان داد که هرکدام جای مطالعه خاص خود را داشت. یکی از این اسناد شناسنامه مرحوم پدرشان نجف طالبی دیزجی متولد 1307 متوفی به سال 1345بود.
همین شناسنامه مبنایی شد تا محمد آقا سوالات مختلف را با اشتیاق پاسخ دهد.
علت تغییرفامیلی: زمانی که من به دنیا آمدم شناسنامه مرا از روی شناسنامه مادرم خیر النسا نصرین دخت صادر گرفته اند و همین منجر به تغییر نام خانوادگی من با خواهران و برادرانم شده است.
در شناسنامه شما با خواهرتان دو قلو منظور شده اید : درسته تاریخ تولد من و خواهرم از نظر روز و ماه و سال اینگونه نشان میدهد ولی چون در گذشته گرفتن سجل و ثبت تاریخ ها تابع یک فرهنگ جدید و فرهنگ محیطی بوده و ادارات ثبت هم چندان توجهی به موضوعات نداشتند این اختلافات ثبتی مشهود بوده مثلا تاریخ تولد پسر را کمتر وتاریخ تولد دختر را بیشتر می نوشتند تا پسر دیرتر به سربازی برود و دختر زود ازدواج کند و....، اگر دقت شود تاریخ تولد پدرم 1307 و مادرم 1318 و من و خواهرم 1321 است در واقع می شود تحلیل کرد که پدرم در 14 سالگی و مادرم در سه سالگی صاحب فرزند شده اند در صورتی که شواهد دیگر نشان میدهد که تمام این تاریخ ها دقیق نبوده.از دلایل اصلی می توانم اشاره کنم به :
1- پدرم اصالتا اهل این روستاست و در دوران جوانی برای کار به باکو رفته و در آنجا با هنر عکاسی آشنا و با خرید یک دستگاه دوربین عکس برداری به محل برگشته و تنها عکاس منطقه بود و یک فرد هم از دوستان وی در شبستر عکاسی می کرد.دوربین وی از بین رفته و شیطانی ها ( نگاتیوها) را احتمالا برادرم داشته باشد ، پدرم بعد از آمدن از باکو در روستا ازدواج کرده است .
2- مادرم همزمان با غارت گری جیلو ها( آسوری های مقیم ترکیه عثمانی ) به سلماس وکهنه شهر قدیم که در سال 1296شمسی اتفاق افتاد که همین غارت گری ها همزمان با ورود اسماعیل آقا سیمیتقو نیز بود که نا امنی های غیر قابل تحملی در روستای(دیلمانج) دیلمقان سلماس یا کهنه شهر بوقوع می پیوندد و مادر من به همراه تعدادی ازآشنایانش مجبور به مهاجرت شده ومادرم درروستای دیزج خلیل علیا رحل اقامت می اندازد و بعد از سال 1309شمسی که زلزله ای ویرانگر کهنه شهر و 60 روستای اطراف آن را با خاک یکسان کرد دیگر علاقه ای به برگشت به دیلمقان پیدا نمی کند. وجود ایشان در روستا و با تایید خانواده مالکی ها ، پدرو مادرم با هم ازدواج می کنند . همین موضوعات نشان میدهد که تاریخ های ثبت شده نمی تواند واقعی باشد و این امر دربین اکثر شناسنامه های منطقه نیز صادق است.
دیزج خلیل دارای مردمی مهربان و صبور است و آداب و رسوب کهن را هنوز می توان در آن دید از جمله شب یلدا ( چله گجه سی) است که هنوز در بین این جمع زنده نگه داشته شده و بر این باورند که این شب از عوامل جمع شدن فامیل و دوستان به دور یکی از بزرگان خانواده و باعث مسّرت وشادی واحترام به بزرگان واموزش کوچکترها به رعایت احترام و همچنین شنیدن خاطرات و تاریخ و صله رحم بوده و دارای ارزش معنوی است .و خوردن هندوانه را عاملی بر بی اثر کردن سرما در طول زمستان می پندارند.
در این شب برای نو عروسان و داماد ها و نامزدها هدایایی تحت عنوان چله طبقی تهیه ومحترمانه به خانواده عروس یا داماد هدیه می گردد، محتویات این طبق یا خنچه معمولا شیرینی ، میوه های فصل ،هندوانه ،پارچه ،هدیه خاص است که با جشن و سرور در منزل تحویل میدهند و مادر داماد یا عروس نیز در مقابل این خنچه اقدام به هدیه دادن به آورنده طبق می کند ( مانند پول نقد ، چوراب و دستمال و...) و ازهمراهان نیز پذیرایی می نماید.
در منزل بزرگان سینی هایی که حاوی هندوانه ، آجیل ،گندم برشته ، لبو،حلوای گردو ، سنجد ، کشمش و... آماده است تا میهمانان را پذیرایی کنندو با قصه هایی از کوراغلی ،حسین کرد شبستری ، تاریخ خانوادگی ، تاریخ گذشتگان ، شاهنامه ، بیاتی ها ، سعدی وعبرت ها و مثل ها ، داستان های اصلی و کرم شب یلدا را به سر می کنند . شور انگیز ترین لحظه لحظه بریدن هندوانه توسط بزرگ مجلس ایت که شادی مضاعف می گردد.
مراسمات شال اندازی از رسوم قدیم وقاشق زنی از رسوم وارداتی تهران محسوب می شود.
نام عکس( فرهنگ) سند معامله آب قنات در سال 1296 هجری قمری در دیزج خلیل
( زیبایی خط، ادبیات بکار رفته ، فاصله و متن و حاشیه همگی نشان از فرهنگ این روستاست)
نام عکس :بودیم.تصویر مربوط به سال های دور ( احتمالا مربوط به حضور محمد علیشاه قاجار در روستای دیزج خلیل علیا ) روی پلاکارد نوشته شده( زنده اعلیحضرت). در صورت شناسایی افراد یا تاریخ عکی ،برایم معرفی کنید.متشکرم
نام عکس:هستیم.داخل یکی از خانه های قدیمی دیزج خلیل علیا .
نام عکس: ماومذهب.تصویر نگاری مذهبی در داخل خانه ای در دیزج خلیل علیا
نام عکس:حیات.پنجره های مشبک چوبی قدیمی در طبقه دوم یکی از منازل در دیزج خلیل علیا
نام عکس : بودیم.تصویر قدیمی از پیشواز پادشاه وقت هنگام ورود به روستا ( احتمالا مربوزط به محمد علیشاه) روی تابلو نوشته شده
( زنده باد علیحضرت)
نام عکس : فریاد.فریاد های انسانیت بر علیه بمب شیمیایی در کردستان ایران
نام عکس:زندگی جاریست
نام عکس: محبت. ( محمد علی نقابی به همراه عمویشان رضا نقابی)
نام عکس : سومار
نام عکس : به سوی روشنایی
نام عکس : نفت شهر
نام عکس : غرب
نام عکی:شادی. عاشق قشم شاعر و خواننده آذری که در روستا بارها نوازندگی کرده بود
نام عکس:خدمت.عکس (ناشناس-رستمعلی نقابی-محمدعلی نقابی(هدیه کننده عکس)-اسماعیل رسول زاده-حبیب بهرامی)
نام عکس : جاده.هدیه کننده عکس در هنگام مسافرت سال 1350 شمسی در کنار جاده شوسه ( مراد آباد)
ادامه تاریخه دیزج خلیل: جکسن آمریکایی در سال 1382ه ش به ایران آمده و در مورد دیزج خلیل نوشته موقع آمدن به ایران از طرف خوی و مرند و صوفیان به تبریز آمدم و موفع برگشت از منطقه شبستر عبور کردم سب را بین را ، دردیزج خلیل و تسوج بیتوته کردیم.ادوارد براون نیزمی نویسد: روز دیگر به قصبه دیزج خلیل رسیدیم که میزبان ما در آن قصبه یک دسته گل به ما تعارف کرد و این نشانگر این بود که آنان قبلا هم با افراد اروپایی برخورد داشته اند.
ژوبیر پیر در سفرنامه(مسافرت در ارمنستان و ایران) می آورد که کوتاه ترین راه که مارا به تبریز می رساندراه تسوج-دیزج خلیل بودو موقع برگشت برای فرار از گرما در منطقه شبستر به دیزج خلیل رسیدیم که در 20 کیلومتری آجی چای قرار دارد.
برابر اسناد تاریخی محمد علی میرزا فرزند مظفرالدین شاه به همراه خانواده اش به دیزج خلیل علیا برای استراحت آمده و در منزل حاج قربانعلی مدتی اتراق نموده است.
یکی از محل های تبادل اخبار هم جنب دیوار غربی میدانی کنار درخت تنومند بید بود که درون آن درخت نیز به دلیل کهنسالی خالی شده بود و احتمال می دهم قطری حدود یک متر و اندی داشت و محل مذکور معروف به شیطانا بازار بود و مردان غروب ها در آنجا از هر دری سخنی به میان می آوردند. وقتی هم که روستا برای خود چوپانی داشت و صبح زود گوسفندان محل را در میدان جمع می کرد و برای چرا می برد و هنگام عصر به روستا بر می گرداند همه در همان شیطانا بازار جمع می شدند تا گوسفندان خود را از گله اصلی جدا کنند.
این فرصت ها زمان مناسبی برای رد و بدل شدن اخبار محلی بود از هر باب ( آبیاری ، کارگر گیری، وقت درو وکشت و.....اخبارعروسی ها و عزا و اختلافات خانوادگی و سوتی های افراد و شوخی های مردانه).
یک هفته مانده به آخر صفر چند خانم همسایه و آشنا ،ضمن صحبت های مختلف، پیگیر مراسم فال اندازی روز پنج شنبه آخر ماه صفر را مطرح و پیگیری می کردند.اول کوزه لعاب دار سبزی را تهیه و پارچه ای بر درب آن بسته و دورش کش می انداختند و مقداری آب داخل آن می ریختند.کوزه را در یک راه هواگیری رو به قبله تنورخانگی (کوله) قرار داده به دوستان اطلاع می دادند که در خانه فلان کس کوزه فال گذاشته ایم اگر حاجتی یا نیتی داری برو ونشان خود را در آن بینداز،هر کس که علاقمند بود یک نشان مانند سنجاق سر، سنگ،کلید، سکه، قفل و....را برده و داخل کوزه می انداخت.عصر روز پنجشنبه آخر ماه صفر همگی در ساعتی جمع شده وکوزه را برداشته ویک کودک رابرای در آوردن تک تک وسایل از کوزه انتخاب می نمودند. هر کس یک بیت شعر یا رباعی می خواند وبچه یکی از اشیاء را از کوزه خارج می کرد.صاحب نشان بر این باور بود که سرنوشت یا نیت او براساس تفسیر آن بیت خواهد بود( بعضی غمگین و بعضی خوشحال می شدند).یک دو نفر از سالخوردگان هم بودند که تفسیر بیت های شعری رابه جمع بیان می کرد.( عده ای علاقه به مشخص کردن نشان خود داشتند و عده ای نشان خود را کتمان می کردند)
هرچند که تمام اینگونه موارد خرافاتی بیش نبود ولیکن زیباتر بود روزهای تابستان سر ظهر که فالبین ها وارد محل می شدند جلو درب هر خانه ای تجمعی می شد و با دادن تخم مرغی و کاسه ای کندم زنان می خواستند از آیندشان با خبر شوند.چون حضور کوچکترها در آن جمع تقریبا ممنوع بود بچه ها شیطنت می کردند تا از روی کنجکاوی مطالب را بدست آورند
هرکدام از این افراد را شناختی یک آفرین داری(سید چواد دمادم-میرزا محمد دلالت-یداله طربخواه-رضا کرم زاده-محمد حسین ظریفی-رستمعلی نقابی-فتح اله فروع الدینی-قدرت اله وجدانی سرابی-اسماعیل رسول زاده-محمد باقر باباپور-صمد جبارلویی-اصغر کرم زاده-اکبر طالبی-عباس ترابی-اصغر یوسفلویی-حسین لطیفی-رستمعلی پور عبداله-احد ترابی و...(اگر تصاویر مشابه داشتی در وبلاک ارایه کن) محل :داخل مسجد
بافتن سبد های مختلف از چوب سنجد وبید مخصوص را خواستی یاد بگیری قبلا اساتید زیادی بودند که ازدنیا رفته اند ولی سلام مرا به آقای محمد نسرین دخت که مردی با صفا و شوخ و متدین و کار دان است برسان و خواهش کن تا برایت کار بافتن سبد یاد بدهد هم برای این دنیایت خوب است و هم برای اون دنیا و ولی باید حوصله کنی و مداومت و استاد را هم راضی نگهداری که رضایت استاد بالا تراز سبد میوه ، سبد باغی ، سبد دسته دار و سبد بزرگ ( کوله) و سلطباق و سبد مواد خوراگی و سایر سبد ها است حتما فوت سبد بافی را هم بپرس تا در آینده مشگل نداشته باشی . حالا بگو بیکاری پدرم را در آورده و کسی نیست کمک کند، و... این سفارش ما و اون استاد واونم سبد چوبی . دیر جنبیدی لیست آموزشیاران برای این ترم پر شده، برو پاییزبا بزرگترت تشریف بیا ر این سفارش هم به درد خود سفارش کننده می
36کروکی روستا
اسامی کوچه ها:دیرمان باشی (چایلاق)- اسدی کوچه سی(جنوبی)- یدی مهره ازاولین کوچه شرقی تا کن کوچه(شرقی –غربی)-قله باغ (جنوبی)-بی نام(حنوبی) – بی نام(شمالی)- صابونی یا صابولی(جنوبی)- گن گوچه –میدان کوجه سی(شرقی)- قوخمازلی(غربی)-مدرسه کوچه سی(شمالی)-قبرستان یولی(غربی)- قبرستان اتگی- قیرستان باشی( شمالی)- باغ یولی از قبرستان تا اسد باغ باشی(غربی)-( دلاک لی کوچه سی. جنوبی)-میدان یا چشمه باشی- منجوقلی( جنوب شرقی میدان)-اشاقی کوچه( جنوبی) شرشر (غربی)- ملا احمد کوچه سی(شرقی)-حمام یولی از انتهای شرشر به سمت جنوب حمام یولی- انتهای روستا گنداب( جنوبی) -دوتا راهر معروف به رخرو(تاریخ ترسیم نقشه چند ثانیه قبل از تاریخ نوشتار)
مردان و زنان پاک و باصفایی در این روستا متولد و زندگی و بدرود حیات گفته اند . هنوز هم عده ای ازاین پاکان در قید حیاتند و برکت زندگی جوانان و خانواده ها.هر یک خاطراتی دارند و فرزندان و نوادگانشان آنها را مکتوب خواهند کرد.ولی یاد باد (کندیمیزون صفالی و پاک اورگلی وقدسی نفس اولان کیشی و سونسوز قالان خانواده کی چوخلی انسانلار، اونلارون صفا لرینه ،الله یانیندا توسل ایدوب و حاجت آلوب و آلارلار یعنی مشهدی محمد علی و اونون صالحه عیالی ). چه زیباست وقتی بر روحشان صلواتی هدیه می کنیم.(تصویر اپلود خواهدشد(
اجرای مراسم استغاثه برای باران تحت عنوان حابا ننه:
بعضی از سال ها که میزان بارندگی کم ومحصولات دچار کم آبی می شدند، با راهنمایی بزرگان، تعدادی کودک با درست کردن عروسکی با استفاده از یک پارو که لباس بر آن می پوشاندندو در دست یکی از نوجوانان قراردگرفت وبچه های کوچک نیز در دست خود کاسه پیاله سفالی گرفته به درب خانه ها مراجعه و همگی با استغاثه فریاد می زدند: هابا ننه نه ایستر
الاهدان یاغیش ایستر
الی قولی خمیرلی
بیر قاشق سواستر،
الله بو اوشاغلارا رحم ایله
مال داواردا سو ایستر
و صلوات های مکرر می فرستادند و از خدا درخواست باران می نمودند.صاحبان خانه ها مقداری آّ ب برروی ادمک چوبی پاشیده و از خدا بر آورده شدن حاجات بچه هار می کردومقداری تنقلات نیز به آنها هدیه می داد.بنا به شنیده ها در دوران قحطی، خشک سالی به اوج رسیده و مردم برای ادای نماز استسقا به بیرون از روستا رفته و بعد از نماز باران شدیدی باریده بود
ساختن مشعل برای شب عاشورا: تعدادی از دوستان و بچه ها را جمع می کنی ، یک دستگاه طبل کوچک و یک شیپور به آنها می دی ، در وسط میدان شروع به یاحسین گفتن می کنید ، هر از گاهی اعلام می کنی قصد تهیه مشعل برای شب عاشورا را داری ، بچه ها هر گدام مقداری لوازم خواب مندرس و لباس کهنه نیز اورده ، در وسط میدان جمع کرده اند ، مردم با شنیدن خواسته شما اقدام به آوردن مقدار زیادی لباس کهنه و وسایل خواب از کار افتاده خواهند کرد .عده ای نیز تیر جوبی سه متری به قطر 30 سانتی متری و بعضی ها هم پول نقداحسان می کنند. تیر چوبی 4 یا حداکثر 6 تا کافی است ، مقداری سیم فلزی ومقدار یک کیلو میخ بلند (15- 20) و 5 حلب 10 حلب نفت سفید با پول های احسان شده می خرید....................ادامه
دومی: ایکی گوندی دیغاسی انگه رکلی اولوب ، دارینیر بیزراد تاپا اونا وره درمان اولا.
دوروزه پسر بزرگش بیماره و بیهوش می شه ، میگرده چیزی پیدا کند و بده برای درمان
اولی : بالا بیر زره بره نوو سویننان توک بیر تپجکلی دنگیلیه ، قویسون قیبله طرفینه اولان کولیه یا دا آسون هاچیا ، بیرگون سونرا جینقرو قورشقادا ورسون ایشسون یاغجی اولار اینشاالله.
یک مقدار آب جاری برف و باران جدید توی گوزه کوچک درب دار در مسیر هواکش تنور که روبه قبله است بگذارد یا از چوب هفت شکل اویزان کند ، یکروز دیگر در فنجان لعاب دار بریزد و بخورد درست می شود انشاالله
جایگاه بزرگ درد سرهای بزرگ هم دارد،در مهریه و صحبت کلاه سرتان نگذارند، تمام شروط را در همان مجلس تمام کن، پایتان را اندازه لحافتان دراز کنید، خوشبخت باشند.
اولی : جانیم یانسون ، ایله قیزیشدوق که گونارتا اولدی هله پیش میش قویمامیشام ، ، اوشاقلارون ده دسی ایندی گلر قوالاقا گوتورر، سسین آتار باشینا .
خاک به سرم ، ازبس گرم صحبت شدیم ،ظهر شد هنوز غذا نپخته ام ، پدر بچه ها الان می آید و دادوبیدا میکند
چند روز مانده به نوروز، مادران با تهیه سبزه کندم،پختن شیر برنج یا شیر بابلغور،دلمه برگ مو و کلم،گلاب گیری،تهیه تخم رنگی با استفاده از رنگ دانه های طبیعی،آماده کردن پول خرد سکه ، آمادگی لازم را برای پذیرایی از مهمانان نوروزی پیدا می کرد.،( غذا ها در محیطی سربسته و خنک نگهداری می شد).. چند ساعتی به تحویل سال مانده مقداری پول خرد ( سکه ) به همه داده می شود تا در زمان تحویل سال ..................ادامه
اسفند ماه فرارسیده و تمام خانواده ها دغدغه خانه تکانی و خرید و پذیرایی را دارند.زنان و دختران چند روز مانده آخر سال وظیفه خانه تکانی و شستشوی کامل وسایل ریز و درشتی که قابلیت خشک شدن سریع را داشتند می شستند و تمیز می کردند.وسایل هر اتاق و انباری های ها را برای هواخوری بیرون آورده و بعد از جاروب و ............ادامه
ماه رمضان برای مردم روستا از حرمت خاصی برخوردار بود، دنبال کردن رویت ماه در شب آخر ماه شعبان و شب آخر رمضان را کاری مستحب دانسته و غروب به پشت بام منازل یا مسجد به احتمال دیدن ماه می رفتند.روز های ماه رمضان برای استفاده از کلام وعاظ و ادای نماز جماعت در مسجد حاضر می شدند و ما بقی اوقات را به کار و زندگی روزانه می پرداختند.. چون امکانات مدرن وجود نداشت ساعتی قبل از سحری و چند دقیقه مانده به اذان صبح، توسط یکی از جوانان در کوچه ها شیپور زده می شد.اذان صبح وظهر و مغرب توسط موذن بر بالای پشت بام مسجد با صدای بلند ادا می گردید.در اواخر دهه چهل با آمدن برق و بلندگو، این کار ها نیز راحتر و رساتر شد.برای شیپورنواختن خیلی از جوانان همکاری داشتندولی آقای محمد قوخماز سرآمدتر به نظر می رسید،اذان نیز توسط افرادی همچون قربانعلی کرم زاده ، حسین علی افامی، جعفر صادق دهقان ،مسعود باباپور، قاسم لطیفی، حسین غازیان اجرا می گردید.
در مراسم های نماز جماعت آقای محمد شفی شفی زاده ، آقای رستمعلی نقابی بین دو نماز ظهر و عصربه خواندن دعای ماه رمضان و میرزا محمد دلالت ضمن حضور در صف نماز و ادای تکلیف،به عنوان مکبر هم بودتا صف های بعدی مراحل نماز را متوجه شوند. شبهای قدر دعای شب قدر و زیارت وارث توسط آقایان شفی زاده ، رستمعلی نقابی ، نوجهانی ها ، جعفر صادق دهقان و حسن زنده دل ، یوسف رسول زاده قرایت می شد، شخنرانی وروضهرا صرفا روحانی محل ( قدرت وجدانی سرابی)به عهده داشت.
نیمه اول سال پنچم بود که به دبیرستان رضا خورشیدی نقل مکان شد و به دلیل تغییر سیستم تحصیلی به راهنمایی ،کلاس های راهنمایی در آنجا شروع شد مدرسه ای که آزمایشگاهی داشت و کادر آموزشی تغییر کرده بود ، تعدادی از کلاس ها به صورت مختلط بود و برای هر درسی معلمی جدا ( آقا و خانم) سر کلاش حاضر می شد، دیگر مثل دبستان مینو نبود که شاگردان فقط از هفت محله باشند بلکه شاگردان جدیدی از وایقان و نوجده هم به کلاس ها اضافه شده بود، سطح تحصیلی معلمین و رفتار های آنان فرق کرده بود،برنامه های دو هزار و پانصد ساله تشکیل می شد و بعضا والدین برای مسایلی به مدرسه دعوت می شدند،دختران و پسران مثل خواهر و برادر در کنار هم بودند هرچند که کوری خوانی هایی در کلاس بین این دو قشر وجود داشت ولی افکار منفی بین آنان واقعا در حد صفر بود و هنوز هم بعد از گذشت سالها از این کلاس ها دختران و پسران همکلاسی آن روزگار خیلی محترمانه با همدیگر سلام وعلیک دارند و احترام همدیگر را رعایت می کنند. دبیران آقا و خانم را هر کجا ببینند تکریم می کنند ،کادر تربیتی آن روزگار عبارت بودند از آقایان رستمعلی نقابی، حسین نقابی، محمد زاده ،میرزا محمد زاده،رسول زاده، میرزایی ، کبود،خانم ها جعفری ، رشدی،کلام الهی، ،مزین دیزجی و ... که اکثر دانشگاه دیده بودندیا در سطوح بالای تربیت معلمی و بیشتر دبیران از تبریز می آمدند.
یادشان گرامی و عاقبتشان به خیر . جا دارد از مدیریت و ارشادات اخلاقی مرحوم برادران نقابی در آن دوران یادی شود که روابط اخلاقی خوبی را در آن محیط مختلط برقرار کرده بودند.ماجرای درخت کاری سمت جنوب حیاط دبیرستان ، مسابقات مختلف بویژه الاغ سواری در جشن سلطنتی ،رد وبدل شدن نگاتیو پلی گپی سوالات امتحانی، جابجایی تخته پاک کن اسفنجی آجری رنگ با آجر یا تخته نگهدار چلو درب کلاس برای سر بسر گذاشتن با دبیر ، رفتن اردو با بعضی از دبیران ، گرفتن تغذیه رایگان بعضی از بچه ها با لطایف الحیل یا تهدید ،خواندن کتاب های ممنوعه سیاسی وایجاد ارتباط پنهانی با دانش آموزان مورد اعتماد ،رفتن به باغات برای درس خواندن وتماشای فیلم های باراتا و مرد شش میلیون دلاری.... هریک داستانی جداگانه است که مجال پرداختن به تک تک آنها از حوصله خارج است.نیاز به عنوان نیست که این دبیرستان نیز در ارتقاء علمی منطقه خدمات شایانی داشته است. من دبیرستان گلشن راز شبستر را نیز تجربه کرده ام ولی خاطرات این دوران با خلد آشیان حسین پررنگ که به حق جوانی فهیم ، خداجوی ،درد آشنا ، با ادب و محجوب بود شروع و خاتمه می یابد.چند مدتی نیز بادوستان بزرگوار ومتدین و تلاشگر حسن کا ظم پور و قاسم ناپیدا به اتفاق چهار نفری خاطراتی بیاد ماندنی بر خود بوجود آوردیم.
مدرسه مینو که در گذشته به صورت کمک مالی دانش آموزان و با بخاری های چوبی اداره و گرم می شد حالا تبدیل شده بود به هزینه ثبت نام اولیه و بخاری های نفتی که دارای جا نفتی های سیار بود و شیر نفت های کوچک ، تخته سیاه و کچ های سفید و زرد و آبی و پاک کن های اسفنجی و صندلی هاو نیمکتی چوبی سه نفره ، یک میله پرچم جلو دفتر مدیر ویک میز پینگ پنگ در سالن، اطاق مدیر و معلمین تقریبا جدا می شد و در کلاس ها شاگردان با هیکل های مختلف با هم بودند
معلمین و مدیرانی همانند آقایان خلیلی،رسول زاده، دنیابین، سلطان پور، صداقت دوست،شیخ بیگی،ستاری، گرگری ، دیزجی،طربخواه...از معلمین بودند.برای اولین بار اداره بهداشت آن زمان واکسیناسیون را شروع کرده بود ، جالب بود دانش آموزان هیکل درشتی که به خاطر واکسن نزدن از پنجره فرار می کردند ، گریه های کودکانه ، ترکه های ناظم و معلم برای تربیت و درس خوان نمودن بچه ها برابر روش آموزش و پرورش کشور، سیگار کشیدن معلمی سرکلاس ،بکار گرفتن شاگردان در نظافت حیاط ، پر کردن تانکر آّب . خدمتگذارانی پیر مثل مرحوم صفر علی حیدری، ثمری، حسن آقا ، هاشمی و... که بچه ها با آنها اخت بودند ، فرار از مدرسه در ساعات مختلف توسط بی انظباط ها ، رفتن خدمتگذار دنبال آنها ،نوشتن مشق شب با تعداد مشخص و مشق تعطیلی نوروز به حدی که نوروز را درک نکنی، احترام دانش آموزان به معلمین حتی بعد از اتمام کلاس درس و خارج از محیط مدرسه ، پایان سال و دعوا های آخر سال تحصیلی و کودکانه ، پاره کردن کتاب های سال تحصیلی قبلی ، نوشتن انشای فصل ها را تعریف کنید و یک داستان بنویسید ، پارو کردن برف پشت بام ، توسط دانش آموزان کلاس آخری ها ، آمدن استاندار به روستا و بستن طاق نصرت ها و نحوه احترام کردن بعض ها به سبک اروپایی همه و همه خاطره هستندو خاطره . هنوز هم این معلمین را دوست دارم و صبر و حوصله آنها را در زمان تدریس تحسین می کنم و احترام می گذارم.
قران مجید این معجزه الهی از دیر باز مورد احترام و تکریم مردم روستا بود. در گذشته های دور که صنعت چاپ سنگی رونق نگرفته بود در تعدادی از منازل قران وجود داشت وبعضا تولد ومرگ و وقایع مهمه را در حاشیه قران یادداشت می کردندولی آنچه به داد دارم احتمال نبود قران در منازل بعید به نظر می رسد.مردان وزنان روستا به شیوه های مختلفی قران فرا می گرفتند که از جمله آنها استفاده از ملا باجی ها و مکتب دار ها و خواند اصطلاحا عم جزء، بازگویی سعر هایی
حمام روستای دیزج خلیل علیا دارای تاریخ طولانی ( بیش از سی صد سال)است. حمام به صورت زیر زمینی ودارای کنبد هایی با روشنایی خاص و محل کفش کن ، رخت کن جداگانه با آّب نما یا حوض کوچک ، محل ویژه شستشوی پا و اتاق های ویژه نظافت موهای زاید، گرم خانه برای شستشوی عمومی و دوش های انفرادی بود.(خزینه را من ندیدم یا به حالت رویا بخاطر دارم) ، آتش دان دربیرون از حمام. آب مصرفی آن بوسیله لوله های سفالی مستقم و قبل از خروجی چشمه آ ب کاریزو بهداشتی تامین می شد .فاضلآب به طور زیر زمینی در فاصله مناسبی معروف به گنداب منتقل و دفن می گردد. گنبد های حمام دارای منفذ های روشنایی از سنگ مرمر شفاف بودند که بعد ها شیشه جای آنها را گرفت. بعد برق آمد.هرچند این حمام به صورت اجاره در اختیار افراد مختلف قرار می گرفت و هرکس بر اساس سلیقه خود تزیناتی بر آن می افزود و اکثر مردم از حوله و قطیفه (لنگ) و کیسه و صابون شخصی استفاده می کردند ولی چند لنگ بطور امانی در حمام وجود داشت.
داخل حمام دلاک یا کیسه کش برای آقایان و بانوان وجود داشت که هر دلاک یا کیسه کش برای خود روش های خاصی را دنبال می کردو هزینه جداگانه دریافت می نمود و فرد تازه وارد از روی ادب برروی حاضرین یک سطل آّ گرم می ریخت..چنانچه کسی وسایلی کم می اورد از حمام تامین می شد ولی بعد از ورود دستور های بهداشتی ، استفاده از این وسایل به صورت عمومی نیز قطع گردید. حمام دارای سه برنامه خاص( ساعاتی برای خانم ها و ساعاتی برای مردان و شب ها به صورت خصوصی )بود. شادترین زمان این حمام مربوط به زمان اختصاص عروس یا داماد و همراهان محسوب می شود، چون صدای ساز و نوا از حمام بلند ، شیرینی و شربت برقرار، موقع رفت و برگشتن عروس و دامادبه حمام: نوازندها با صدای دایره و ساز عروس و داماد و همراهانشان رامسرور می کردند .هزینه نگهداری سالیانه حمام توسط عموم مردم تامین می شد. کسان زیادی مدیریت حمام را به عهده داشتند که در اینجا نیازی به اوردن اسامی انها نیست . این حمام سال هاست مورد استفاده قرار نمی گیرد و مطالعه برای بهره برداری فرهنگی به طور سینه به سینه مطرح است.