اسناد تاریخی
الف. در وقفنامه ربع رشیدی، تالیف قرن هفتم قمری (مجتبی مینوی – ایرج افشار، 2536تهران) نام چندین سند وقفی و ملکی مرتبط با شهرستان شبستر قید شده، امابهنام دیزج خلیل (دیزه یا خلیللو) اشاره مستقیمی نشده است. اما با استنباط از مفاد اسناد شماره 84-42-61-48-25 و نام کاریز امیر علاالدین بهنظر میرسد، نام قریه پاک شده در برخی اسناد همانا کلمه دیزه باشدکه نیازمند تحقیق و تطبیق با نقشه قدیمی شهرستان است.
ب. سند شماره5 کتاب تاریخ 500 ساله تبریز از آغاز دوره مغولان تا پایان دوره صفویهـسید آقا عون الهی ص266و272 (ترجمه)، در حکم تیول قریه دیزج خلیل به سال 1221قمری اینگونه آمده است: (پیوست 3)
هو الله تعالی
حکم عالی شد
آنکه چون منظور نظر حقانیت منظر آن میباشد که هریک از اخلاص کیشان صداقت آیینی که گلشن دل عقیدت منزل را از جویبار صداقت سیراب و نهال قامت خلوصیت علامت را به جهت ابراز مراتب خدمتگذاری در بوستان ارادت شاداب نموده باشد. از قطرات امطار نوازش بیپایان نمونة گلزار ابراهیم و از تشریفات عناسیت خاص بیکران در گلستان ملاطفت مستقیم نماید. از آنجا که با صدق این مقال صدق منوال حال ارادت سکال عالیشان رفیع القدر و المکان اخلاص و ارادت نشان اعزی میرزا ابراهیم میبود فعلی هذا در ازای کمال عقیدت و حسن خدمت آن عالیشان را مظهر شفقت و اتخذنا ابراهیم خلیلا نموده قریه دیزج خلیل را که در حقیقت دیده دی جهانبین رو روی کار قماش نفاست آیین محال ارونق است واگذار عهدة آن عالیشان صداق نشان نمودیم که سال به سال مداخل قریه مزبوره را بازیافت و صرف مدار و معاش خود کرده، جوهر قابلیت خود را در ضمن حسن خدمتگذاریها به منصة بروز و ظهور رساند. مقرر آنکه مباشرین امر دیوانی مداخل قریه مرقومه را حسب الحکم عالی واگذار عهدة آن عالیشان دانسته، به هیچ وجه داخل تحویلات ارباب تجاویل سرکار عنایت مدار ندانند و کدخدایان و ریش سفیدان قریة مزبوره در همه حال امر و نهی عالیشان سابق البیان را مطیع و منقاد بوده حسب الامر تجاوز و تخلف را جایز ندانند و در این باب قدغن لازم دانسته و در عهده شناسند.
تحریرا فی شهر المعظم سنة 1221
نقش مهر: وسط «الراجی جعفر قلی 1221[1]»
حاشیه: بسم الله الرحمن الرحیم. قُلْ هُوَ اللّهُ أحَدٌ اَللهُ الصّمَدُ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أحَدٌ
ج. سند شماره 296012471 سازمان اسناد ملی مربوط به پاسخنامه مهرجان بانو، از سوی برادرش محمدشاه است که نشان از در اختیار داشتن روستای دیزج خلیل دارد. (پیوست 4)
مُهر: هو العلی الغالب السلطان ابن سلطان محمد شاه غازی
همشیره مکرمه مهربان من / عریضهات رسید از مضمونش آگاهی حاصل آمد. در باب ملک دیزج خلیلو که عرض شود صبیه نجفقلی خان/ بخاکپای همایون آمده است تا این روزه عرضی نکرده است اگر عرض نماید مقرر خواهیم فرمود مدافعه نماید و درین مورد البته غیر از مدافعه حکمی نیست / و انشاءالله نخواهیم گذاشت احدی خلاف حساب و ظلم بان همشیره نماید از هر جهت آسوده باشد و مواهبی یک دستگاه ساعت و صد ذرع خارا[؟] / که برسم پیشکش انفاد حضور ساطع انور نموده بود رسید. خانه آباد بیار رحمت گشتند و التفات ما درباره همشیره مکرمه / زیاده از اندازه است و همه اوقات مراقب امور آن همشیره میباشم. میباید همیشه عرایضی دهند عنایت خود را / از روی نهایت امیدواری عرض و استدعا نموده قرین انجاح شمار دو در عهده شناسند.
حررفی شهر شوال سنه1259.
پشت سند: همشیرة مکرم مهرجهان باجی[2]
د. سند شماره 12059/296 مرکز اسناد ملی بهسال 1240 قمری فرمان تاکیدی محمد شاه به برادرش بهمن میرزا، در مورد تیول دیزج خلیل به مهرجان بانو و تاکید بر عدم تعرض به حقوق وی را صادر مینماید. (پیوست 5)
ه. سند شماره 12519/296 مرکز اسناد ملی گویای تاکید بر تیول قریه خیللووقریه دیزه و مشخص کردن میزان مقرری از این دو قریه به سال 1255 قمری است. (پیوست 6)
و. سند شماره 29612443 مرکز اسناد ملی حاکی است که ریشه مکاتبات فرامین بالا متاثر از نامهای است که توسط شخصی بهنام احمد برای حاج میرزا آغاسی صدراعظم محمد شاه قاجار نوشته و نقش مُهرش برگرفته از بخشی از آیه 6 سوره صف، قرآن کریم است و درخواست حذف تیول از نام مهر جان را داشته است. (پیوست 7)
شرح سند
مطاعا مشفقا، دام اظلالکم؛ دیرگاهی است که به زیارت ملاطفت نامه جناب سامی، مشرّف نشده و به اظهار سلامتی ذات لازم البرکات و ارجاع فرمایشات یاد و شادم نفرموده، گویا کثرت شواغل مردم، عایق و مانع از توجه مرسوم است؛ اری که آدم عالی جاه مجدت و نجدت همراه مقرب الخاقان، نجفقلی خان بیگلربیگی، عازم دارالخلافه بود به مقتضای میل قلبی تحریر این مختصر لازم آمد.
و ضمناً رقم زد میشود که یک دانگ از شش دانگ قریة «خلیلو» از صبیّة مرحوم محمد قلی خان قرچهداغی، نصیبة مرضیّة غفران مآب ولیعهد مرحوم و مبرور طاب ثراه؛ که متعلقة بیگلر بیگی است، انتقال شرعی یافته و در این باب حکم محکم از قرّهالعیونی حاجی میرزالطفعلی امام جمعهـحفظه الله سبحانه ـ در دست دارند. چون مدعی علیها با کسی از اهل ولایت وصلت نموده که میانة او و بیگلربیگی، قدیماً نقاری بود به توسط او این امر انجامپذیر نمیشود.
مکرّر نشسته و قراری دادهاند باز نکول اتفاق افتاده است؛ خلاصه درین باب بیگلربیگی تقصیری ندارد و در گذشت مضایقه نمیکند؛ حقیقتاً بیگلربیگی شخص معقول و کدخدامنش است و به حکم شرع مطیع و منقاد؛ هرگاه خدمت جنابعالی عرض نموده باشند که متخلف و متعدّی است یقین از راه غرض و افساد است؛ البته جنابعالی صاحب اختیار است؛ همهروزه منتظر وصول مژدة سلامتی ذات و ارجاع فرمایشات هستم؛ والسلام خبر ختام.
هو
خدمت مطاعی جناب حاجی سلمه اله تعالی برسد.
{مهر ظهریهنامه؛ مهر چارگوش با سجع}: «فنبشراً برسول یاتی من بعدی اسمه احمد».
ز. سند شماره 29750-19/6/1322 دفترخانه شماره 29 تهران و اسناد شمارههای 20889-10/7/1322 و 20750-19/6/1322 و 25852-14/4/1324 دفترخانه شماره 39 حاکی هستند که عرصه دیزج خلیل از بانوان اقدس الزمان افخم ابراهیمی، نورالهدای افخم ابراهیمی، شمسالزمان افخم ابراهیمی (وراث محمدحسین خان امین الملک[3]) و عزیزاله افخمی (وارث سلطانعی افخمی) توسط ابراهیم داریانی خریداری و طی شماره سند 28643-1/11/1332 به سید احمد گلشن خلیلی و علی اصغر سرتیپزاده فروخته شده و نهایت توسط سیداحمدگلشن خلیلی، کل عرصه براساس اسناد تفکیکی به ساکنین واگذار شده است. (پیوست 8)
دیزج خلیل از قلم دیگران
1- محمد علی حسینی فراهانی در سفرنامه مکه تالیف سال 1264 قمری مینویسد: شب سهشنبه هجدهم شعبان 1263 قمری از بغداد عازم حج شد/ (بعد از برشمردن روستاها و شهرهای مسیر حرکت ادامه میدهد) / میدان و تاتوان و دریاچه وان و اخلاط وارین و عادل جوازوارجیش و بیگری و محمودی و قشلاقمقوری ورخملووشروک وخوی والماسرای و دیزج خلیل به تبریز برگشته و 26جمادی الاولی 1264 وارد تبریز شده است. (شماره نسخه 2310 مجلس شورا، نفیسی ـ باستناد مفاد ص 323 کتابشناسی سفرنامهها و سیاحت نامههای خطی جلد 1 فارسیـ به تحقیق و تدوین بیک باباپورـ سیف، غلامیه، مسعود.)
2. در باب دوم ـ سوم کتاب خاطرات حسین قلیخان نظامالسلطنه مافی صفحه 397 ـ(پیشکار حکومت قاجار در آذربایجان) آمده: تاریخ نامه شنبه 16 جمادی الاول 1324 قمری برابر با روز شنبه 25 تیر 1285 شمسی، بندگان والاحضرت اقدس سرگرم خریداری املاک در محال گونئی و آلان و بر آغوش وارد بیل و قراجه داغ به سمت مراغه و اورمی و... و سراب هنوز میلی نفرمودهاند.
3. همان کتاب در صفحه 401 طی نامهای بهتاریخ جمعه 3 رجب 1324 قمری برابر با پنجشنبه 31مرداد 1285 آورده: حضرت اقدس هم فارغ البال، بدون انتظار، مشغول ترتیب امور املاک است. در این هفته تشریف فرمای طوج (تسوج) و برج خلیل (دیزج خلیل) و سایر بلوکات ارونق میشود. [4]
4. در صفحه 159 سفرنامه حاج علی خان اعتمادالسلطنه[5]، نوشته حاجبالدوله علی بن حسین، بخش سفر از خوی به تبریز علیخان آمده: منزل نوزدهم تبریز. سه ساعت در دیزهالماسرای: پنج ساعت کنار دریاچه اورمیه واقع است. دیزج خلیل چهار ساعت، مایان شش ساعت، منزل بیستم شهر تبریز. در دیزجخلیل، حضرت مستطاب، ولیعهد صاحب اختیار آذربایجان، دوام اقباله العالی درکمال جلال(حضرت مهدعلیا) را استقبال فرمودند و از دور تعظیم کرد و احضار به پهلوی تخت شد، سه شبی در عمارت اندرونی شهر و بعد در باغ شمالی منزل نمودند. قیر در خانه (مهدی خان کدخدا) وارد شدم و نهایت محبت کرد. بیست ششم شهر جمادی الاول بود وارد تبریز شدم. پایان.
5. جیمزبیلی فریزر، بازرگان و دانشمند انگلیسی که در سال 1821 میلادی مطابق با 1237ق، در سفرنامه خود مینویسد: «میپندارم که هنگام راندن به سوی روستای بزرگ و زیبای دیزه خلیل شمار ویرانههایی را که دیدیم بیش از آن بود که من قبلاً در اینجا با مانتیث دیده بودم، به این همه شاید این توهمی بیش نبود و منظره ملالانگیز روستا در جامعه زمستانیش باعث ایجاد آن شده بود.»
هنگام عبور از دیزه خلیل در علیشاه رحل اقامت افکندیم و آن روستایی است محقر به فاصله دو فرسنگ از اولی نُه فرسنگ یاسی و 6 میل 57 کیلومتر از طسوج فاصله دارد. اندکی بعد از نیمه شب بار سفر بربندیم تا پیش از چاشتگاه به تبریز که هنوز تا آنجا شش فرسنگی 24 مایل(38 کیلومتر) مسافت داشت برسیم... و بعد اگر خدا بخواهد سختترین روزهای سفر ما به پایان میرسد... پس در دهستانهای نظرلو الوار که در دو سه فرسخی یکدیگر و آخری نزدیک تبریز است ما را توقف دادند.(پیوست 9)
6. امیلین پروب ژوبر فرانسوی، دیپلمات خاورشناس مترجم، سیاستمدار و جهانگرد فرانسوی و سفیر ناپلئون بناپارت در عثمانی و ایران، که سال 1221 هـ . ق در تهران اقامت داشته و در تبریز با عباس میرزا و در تهران با فتح علیشاه ملاقات کرده، مینویسد:
«کوتاهترین راهی که ما را به تبریز میرساند، همان راهی است که از طسوج – دیزج خلیل در درازای دریاچه ارومیه که بعدها دربارهاش سخن میگویم، میگذرد. از تبریز خارج شدیم، برای فرار از گرمای طاقتفرسای روز همه شب راه پیمودیم. بامدادان به دیزج خلیل رسیدیم. دیزج خلیل قریهای است واقع در 20 کیلومتری شمال غربی مصب آجی چای و دورادور آن را باغات سرسبز و خرم وسیعی فراگرفته است. روز را سراسر به تماشای سواحل دریاچه گذرانیده و شب را در طسوج به سرآوردیم.»
7. ادوارد گرانویل براون (1888 میلادی) مینویسد: «روز دیگر به قصبه بزرگ دیزج خلیل رسیدیم دیدم که نه فقط آبادی بزرگی است، بلکه بازار هم دارد و میزبان ما در آن قصبه یک دسته گل به ما تعارف کرد و معلوم بود که قبلاً از سایر مسافران اروپایی نیز پذیرایی کرده است.» (پیوست 10)
8. جکسن ابرام والنتاین ویلیامز آمریکایی استاد دانشگاه کلمبیا، در 1282 شمسی به ایران آمده و در سفرنامهاش مینویسد: «موقع آمدن به ایران از طریق خوی- مرند – صوفیان به تبریز آمدیم و موقع برگشتن از منطقه شبستر عبور کرده و شب هم در دهات بین راه، دیزج خلیل و تسوج بیتوته کردیم.»
9. در صفحه 331 کتاب عربیسرایان آذری زبان- جعفر رحمانزاده صوفیانی آمده: «نجف قلیخان سرشار قرجهداغی فرزند کاظمخان، متوفی به 1324 قمری از امرا و کارگزاران آذربایجان، اصالتا اهل قراجهداغ، مورد حمایت عباس میرزا قرار گرفته و عباس میرزا، روستای دیزج خلیل را به عنوان تیول به وی بخشید و سرشار نیز به ثناخواهی وی شعری سرود.»
10. جعفر دولتآبادی در صفحه 103 کتاب سخنوران آذربایجان با استناد به کتاب نگارستان دارا نوشته: «عبدالرزاق بن نجفقلی(مفتون دُنبلی) ضمن معرفی نجفقلی سرشار قرجهداغی دنبلی فرزند کاظمخان به عنوان شاعر، ادامه داده که وی از سوی برادرش مصطفی قلیخان در قلعه شوشه زندانی و مسئولیت وی را به ابراهیم خلیل خان سپرد. نجفقلی بعد از مرگ برادرش، توانست به امیر درباری محمدشاه درآید. با بدگوییهای درباریان، نجفقلی به همراه خانوادهاش در شهر مراغه به حبس رفت و پس از مرگ محمدشاه به تبریز آمد و تحت حمایت عباس میرزا قرار گرفت. عباس میرزا قریه دیزج خلیل (واقع در اورنق) را به عنوان تیول به وی مرحمت نمود.»[6]
11. در کتاب وایقان و خاطرات من –حسن امینلو (ص 13) عنوان شده: «درحالیکه امروز در شمال وایقان روستای دیزج خلیل واقع شده است و وایقان فقط در گوشه شمال غربی به اراضی شبستر میرسد. آیا در آن تاریخ روستایی به نام دیزج خلیل وجود نداشته یا بعد از آن ایجاد شده است؟ یا احتمالات دیگر که در هر حال نیازمند تحقیق بیشتر است.»[7]
[1]. جعفر قلی دنبلی از ملازمان آقامحمدخان بعد از قرارگرفتن در ردیف مخالفان، مجدد در صف طرفداران درآمد. پس از ایجاد مشکلات در منطقه گونئی نهایت به روسیه گریخت و سال 1229 در شکی فوت کرد. چندین نفر نام ابراهیم خلیل را در اسناد قاجاری دارند که تشخیص ابراهیم خان قید شده در متن سند را مشکل کرده است. از جمله میرزا ابراهیم خلیل(رکنالدوله) ابراهیمخان از فرماندهان عباس میرزا، ابراهیم خان جوانشیر قرهباغی، ابراهیم خان ظهیرالدوله(1221ق) که میتوانستند در آذربایجان منتفع باشند.
[2]. سند شماره 2960120 سازمان اسناد ملی کشور، مهرجان خانم هفدهمین دختر عباس میرزا به تاریخ 21 جمادی الاول1245 با صداق سه هزار تومان با بیوکخان (نجفقلی خان فرزند فتحعی بیک از طایفه دنبلی) ازدواج کرده است.
[3]. در کتاب خاندان حکومتگرا ـ نوشته باقر عاقلی، ابراهیم خان ظهیرالدوله داماد فتحعلیشاه و حاکم کرمان دارای فرزندان و نوادگان زیادی بوده که یکی از آنها سلطانعلیخان نوه دختری ظهیرالدوله (1279 قمری فوت) است که از جوانی پیشخدمت مظفرالدین در تبریز بوده و در زمان محمد علیشاه به مقام ارشد وزیران نائل شده است.
یکی از فرزندان سلطانعلی خان بهنام محمدحسین امین الملک (ترور 1288 قمری) است و اقدس الزمان، نورالهدی و شمسالزمان فرزندان وی هستند. علیاصغر سرتیپزاده از روسای نظمیه در 1300، مخالف حکومت پادشاهی، معتقد به جمهوریت، همفکر جلالالملک لاهوتی، رئیس فرقه دموکرات شاخه ارونق و انزاب بود، به دلیل فرقهگرایی مدتی را در بازداشت به سربرد (گزارش ایران-مخبرالسلطنه هدایت). به احتمال در کتاب خاطرات لاهوتی عنوان شده که سرتیپزاده به خزانهدار فرقه شده با سرقت موجودی خزانه متواری میشود.
[4]. این اتفاق مصادف است با رفتن محمدعلی میرزا به تسوج و عدم پیشواز نعمتاله خان از شاهزاده در خارج از روستا که به صدور دستور تنبیه افرادی در میدان تسوج منجر شد. (عباس نبینی – تسوج در گذر تاریخ)
[5]. حاج علیخان فرزند حسین مراغهای، غلام بچگی مخصوص محمد شاه بود و بعد پیشخدمتی فراشباشی محمدشاه و نهایت به خانسالاری رسید فوت 1284قمری. مهد علیا مادر ناصرالدینشاه و خانه مهدیخان کدخدا مربوط به اجداد بوداقیها که خانه در جوار خانه ملازاده داشتند.
[6]. با توجه به اختلاف نام پدر نجفقلیخان دنبلیثانی (فتحعلی بیک) و نام پدر نجفقلی خان سرشار قرچهداغی(کاظمخان) و همچنین تاریخ فوت سرشار 1234، تشابه اسمی و اشتباه تاریخی منصور است، اسناد ملی در مورد نجفقلیخان فرزند فتح علیبیک صدق میکنند.
[7]. نظر به اینکه نوشته فوق، خارج از هر نگرشی، کتابی ارزشمند و جامع و همچنین گویای بخشی از فرهنگ وایقان است، باید یادآور شد که قلم نویسنده چندان به امانتداری راه نپیموده است. با توجه به اسنادی که خود نویسنده از وقفنامه ربع رشیدی به تاریخ وایقان اشاره کرده و سایر تفسیر و احتمالات را داده، لیکن بیعلاقه نبوده که عدم وجود دیزج خلیل را اثبات کند بهتر بود به سندهای 34 و 154 همان مرجع و صفحه 16 و 17 کتاب تاریخ فرهنگ ارونق و انزاب هم توجه میکردند.