پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
رخساله موتابی
نوشته شده در دو شنبه 3 آبان 1395
بازدید : 452
نویسنده : بيك بابا

وقتی در خانه یکی از همسایه ها صدای فریاد کودکی بلند می شد و صدا به گوش رخساره خانم همسر سید بزرگوار

می رسید به هر نحوی بود این خانم مهربان در آنجا حاضر می شد و با ضامن شدن  و سپردن تعهد از سوی

کودکان ، دعوای والدین با فرزندان را خاتمه می داد و عنوان می کرد که دخترم یا پسرم چون من ضامن

شده ام آبرویم را نبری و دوباره مرتکب خطا نشوی . او زن متحمل و صبوری بود و از تخصصهای

او می توان به شکاندن بادام و مغز کردن آنها  به وسیله میله های آهنی مخصوص( چکش مانند) در

شبهای پاییزی ، انجام فرایض دینی  بویزه نماز در اولین وقت ، پایبندی به صیغه خواهری با

هرکدام از خانم ها که منعقد می کرد و فرار از غیبت در مورد خواهران صیغه ای خود ،

تحمل شداید مختلف و صداقت گفتارش از هر چیزی زیبا تر می نمود. همسایگان را

همچون خانواده خود دوست می داشت. رحمت خداوندی بر همه آنان باد وضمانت

بهشت بر صفا و ایمان از سوی آن رحیم


:: برچسب‌ها: رخساره , سید , دیزجی , ایران ,



دمادم دیزجی
نوشته شده در دو شنبه 3 آبان 1395
بازدید : 430
نویسنده : بيك بابا

خانواده دمادم

 وقتی از خانه بیرون می آمدی  اولین همسایه که ملاقات می کردی سیدی بود جلیل الشان و خوش سیما(کربلایی سید جواد دمادم)

با آن کلاه مخصوص و کت بلند . لذت می بردی از مصاحبت او و دنیا را زیباتر از آنجه بود می دیدی. دارای پاکی نفس

خاص ،اذکاری کهبرای رفع بیمارها و مشکلات می خواند و دربافتن ریسمان از پشم بز مهارت خاصی داشت ،هنوز

هم زیبایی چهره اش با آن محاسن گرد بر خاطرم است.. آن علم سبز با چوب خیزران که در ایام محرم به

همراه داشت و در جلو منبر مسجد بند های آخر سینه زنی را می گفت (کربلاده کاش سو اولایدیم ...)

و در جلو دسته سینه زنی حرکت می کرد. در غیر محرم پیشاپیش زایرین خانه خدا و عتبات عالیات

  محکم راه می رفت و چاوشی می خواند و با اتمام هر بیت از اشعار همه حاضران صلوات

می فرستاند. موقع بارش های خسارت بار در جلو درب منزل صدای اذان  و استغاثه او

بلند می شد، در شبهای بلند زمستان هنگام شب نشینی در کنار چراغ نفتی کوچک با در

دست داشتن چوب کوچکی داستان ها می گفت . شب چره که عبارت بود از سنجد

و مغز بادام و گردو  و زال زالک  می خوردیم و به خاطر اینکه موقع رفت

به خانه راحت تر باشیم و ما را به بغل بگیرند خود را در زیر لحاف

کرسی به خواب می زدیم . کرامات عجیبه ای که از این سید

بزرگوار دیده و شنیده ام ولی به دلیل نداشتن مجوز از

اظهار آنها معذورم. به مزاح می فرمود موقع کار

کردن من پیرم و تو بچه    موقع خوردن من

شیرم و تو شیر بچه.خدایش با رسوالله (ص) محشور فرماید.

 


:: برچسب‌ها: دمادم , رخساره , جواد ,



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 54 صفحه بعد