پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
قاضی و پور عبداله دیزج خلیل
نوشته شده در سه شنبه 29 مرداد 1392
بازدید : 952
نویسنده : بيك بابا

برادران قاضی  که خانواده ای محترم و با ادب و میهمان نواز بودند بیشتر در تابستان ها به روستا می آمدند ولی مستور ه عمه ( به دلیل مهربان بودن و تحمل اذیت های من ، وی را عمه خود می دانم و به به همین نام نیز صدا می زدم) در اکثر ایام متحمل شلوغی های من می شد و اکثر اوقات را به خانه آنها می رفتم تا ضمن بازی مورد پذیرایی نیز قرار بگیرم تنها نبودم بلکه تعدادی از بچه های هم سن و سال هم با من بودند و چه سر و صدایی می شد و عمه در موقع دعوا های کودکانه چه مدیریت زیبایی داشت . هنوز هم کلمات محبت آمیز او در گوشم نجوا می کنند ( شما دوستید ، فامیلید ، عزیز ید ، همدیگر را ماچ کنید  یک ماچ هم به عمه بدهید تا اختلاف ها تمام شود، فدایتان شوم ، قربون اون عمه گفتن  شما) اما حیف که بی ادبی و مشکلات روزگار باعث خجلت من شده و حالی از او نپرسیده ام.

- خانواده پور عبداله

مرحوم رستمعلی پور عبداله را به یاد دارم با آن کلاه لبه جلوگرد  که هنگام ساخت منازل با استفاده از گل سفت شده یا خشت ، ماله خاصی داشت که بر سر چوبی بسته شده بود تا بتواند گل به آن سختی را صاف کند و اینکه هرکس از محل بنایی او رد می شد می گفت اوستا خدا پدر و مادرت را بیامرزد واقعا کارت خیلی خوب است ما که راضی هستیم .ولی سنم چندان اجازه مصاحبت  با او را نمی دهد اما نشستن او در مسجد نزدیک دیوار شرقی و بخاری چوبی را به خاطر دارم . همسرش که او هم خانم متدین و زرنگ بود ضمن انجام امور خانه ، در ایام پاییز و شب های پاییزی همانند دیگران  برای تهیه آذوقه زمستانی با همسایه ها مشارکت می کرد و سیگاری  در چوب سیگاری می زد و شروع به تعریف خاطرات می نمود اصلا نمی دانستیم چند ساعت از شب گذشته چون خوش صحبت می کرد و کلام ها را به کمال ادا می نمود و یک موقع متوجه می شدیم که روی دستاس بلغور یا کنار زیرانداز کندم و بادام خوابمان برده و بعضا هم که صحبت گل می انداخت و ما تحمل بی خوابی را نداشتیم اگر در منزل ما تشریف داشت می گفت بردارید به روید در منزل ما راحت بخوابید و اگر در منزل آنها بودیم می گفت وردار وردار بروید در طبقه بالا بخوابید خاطرات و داستان های خنده داری می گفت و من اصرار می کردم که فلان خاطره را دوباره تکرار کن ولی حیف که در بین صحبت خوابم می برد. هرگز اختلافی بین او و همسایگان بوجود نمی آمد و سماورزغالیش همیشه روبراه بود برای خود و میهمان.وقتی از مسافرت تبریز بر میگشت تقریبا اولین کسی بودم که خودم را به او می رساند تا از اخبار جدید خبر دار شوم و او نیز می گفت بالام حوصله ایله ، ایندی .

                      بیک بابا


:: برچسب‌ها: تبریز , شبستر , دیزج خلیل , روستا , علیا , خانواده ,



خانواده دردیزج خلیل علیا
نوشته شده در شنبه 13 آبان 1391
بازدید : 887
نویسنده : بيك بابا

تربیت خانواده در روستا

دوران کودکی دورانی زیبا وزمان ساخت وتشکیل زیر بناهای تربیت محسوب می گردد،آموزش ها بیشتر جنبه عملی و یا با استفاده از بازگویی داستان ها ، افسانه ها ، خاطرات بزرگان خانواده ، بازی های محلی شروع می شد.تاکیدات بیشتر روی جنبه های اخلاقی انجام می گرفت مانند اعتماد وعمل به هنجار های گذشتگان، فراخی سینه، تلاش برای معاش، خانه محوری،صداقت و مهر ورزی،احترام به بزرگان و فامیل،معاشرت با همسایگان،بکار بردن کلمات محترمانه نسبت به دیگران،ارتباط با بستگان،رعایت حلال و حرام، آزاد اندیشی، تکیه به جایگاه خود،ناموس پرستی، توجه به تحکیم خانواده،ورود در امور اجتماعی و....اصول تربیتی بود که به طور دایم به کودکان یاد آوری می شد.

 

عفت از ناموس مردم کن اگر باغیرتی       تاکنند عفت زناموس تو باغیرتان

تحکیم خانواده ها واقعا ستودنی است هر چند زندگی سنتی در حال گذر و تبدیل به مدرنیسم باشد باز جای تمجید از این تحکیم و عواطف مردمی وجود دارد.

                                                                                             بیک بابا


:: برچسب‌ها: خانواده , تربیت , شبستر , دیزج , ,



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 54 صفحه بعد