یک بازی داریم به نام شاه و وزیر که در دیزج خلیل هم بازی میکردند، که با یک قاب بازی میکنند.
این بازی را معمولن در شب های حنای عروسی بین پسرهای جوان انجام میدهند.
توضیح اینکه: در این بازی، قاب در چهار حالت خوانده میشود: شاه، وزیر، آج(فقیر و محتاج)، توخ(دزد).
افراد دوره ای می نشینند و به نوبت قاب را میاندازند. هرکس قاب را بؤرک (توخ) انداخت، یعنی دزد است.
و کسی که جیک (آج) انداخت، او فقیر میشود. و هرکس شاه (جیک ایستاده) انداخت، شاه میشود و هرکس وزیر (بؤرک ایستاده) انداخت، وزیر میشود.
وقتی شاه و وزیر و دزد و فقر انتخاب شدند، بازی به مرحله ای دیگر میرسد. شاه بر تخت نشسته از وزیر میپرسد وزیر!
در مملکت چه خبر؟ وزیر میگوید: دزدی پیدا شده، دزد را میآورند وسط دوره و شاه دستور میدهد
پشتش را شخم بزنید و گندم بکارید کسی بادستش با فشار به طوری که کمی هم دردش بیاید، پشت
او را مالش میدهد به عنوان شخم زدن و چند تا شاپالاق میزند به عنوان کردی بند و بازی تاپتاماق.
و بار دیگر شاه از وزیر میپرسد دیگر در مملکت چه خیر؟ وزیر میگوید: فقیری به بارگاه آمده. شاه دستور میدهد
بار گندمی برایش بدهید تا ببرد. وزیر این بار برای خندة مجلس فرد مخصوصی را مثلن کسی که چاق باشد و
یا کسی که اخمو و اهل شوخی نباشد و یا پیر مردی را انتخاب کرده و میگوید بیا این بار گندم را به دوش بگیر و ببر.
و فقیر آن فرد را به عنوان بار گندم به دوش گرفته و باخنده چند قدم راه میبرد.