با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید
به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين
وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد
و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
استاد شهید مرتضی مطهری درمورد کج فهمی وانحراف دینی چنین می فرماید: ( دو بیماری خطرناک همواره آدمی را در این زمینه(افراط وتفریط) تهدید می کند : بیماری جمود و بیماری جهالت ، نتیجه بیماری اول توقف و سکون و باز ماندن از پیشروی و توسعه است و نتیجه بیماری دوم سقوط و انحراف است… . جامد و جاهل متفقا فرض میکنند که هر وضعی که در قدیم بوده است ، جزء مسائل و شعائر دینی است ، با این تفاوت که جامدنتیجه میگیرد این شعائر را باید نگهداری کرد و جاهل نتیجه میگیرد اساسا دین ملازم است با کهنه پرستی و علاقه به سکون وثبات… جامدهای متدین نما همانطوریکه به پارهای مسائل فلسفی بی جهت رنگ مذهبی دادند شکل ظاهری مادی زندگی را هم میخواستند جزء قلمرو دین بشمار آورند ، افراد جاهل و بی خبر نیز تصور کردند که واقعا همین طور است و دین برای زندگی مادی مردم شکل و صورت خاصی در نظر گرفته است . و چون به فتوای عِلم باید شکل مادی زندگی را عوض کرد پس عِلم، فتوای منسوخیت دین را صادر کرده است . جمود دسته اول و بی خبری دسته دوم فکر موهوم تناقض علم و دین را بوجود آورد. نظام حقوق زن ص ۱۱۸)
ودرجای دیگر می فرماید.تنگ نظری مذهبی ازخصیصههای خوارج است اما امروز آن را باز درجامعه اسلامی میبینیم .این همان.است که گفتیم خوارج شعارشان از بین رفتهومرده است اما روح مذهبشان کم و بیش در میان بعضی افراد و طبقات.همچنان زنده و باقی است.بعضی از خشک مغزان را میبینیم که جز خود و عدهای بسیار معدود مانند خود ، همه مردم جهان را بادید کفر و الحاد مینگرند و دایره اسلام ومسلمانی را بسیار محدود خیال میکنند..
خوارج با روح فرهنگ اسلامی آشنا نبودند ولی شجاع بودند . چون جاهل بودند تنگ نظر بودند و چون تنگ نظر بودند زود تکفیر وتفسیق میکردند تا آنجا که اسلام و مسلمانی را منحصر به خود میدانستند وسایر مسلمانان را که اصول عقائد آنها را نمیپذیرفتند کافر میخواندند وچون شجاع بودند غالبا به سراغ صاحبان قدرت میرفتند و به خیال خود آنهارا امر به معروف و نهی از منکر میکردند و خود کشته میشدند و گفتیم دردورههای بعد جمود و جهالت و تنسک و مقدس مابی و تنگ نظری آنها برایدیگران باقی مانداما شجاعت و شهامت و فداکاری از میان رفت.
خوارج بیشهامت ، یعنی مقدس مابان ترسو ، شمشیر پولادین را به کناری گذاشتند و از امر به معروف و نهی از منکر صاحبان قدرت کهبرایشان خطر ایجاد میکرد صرف نظر کردند و با شمشیر زبان به جان صاحبان فضیلت افتادند.هر صاحب فضیلتی را به نوعی متهم کردند به طوری که درتاریخ اسلام کمتر صاحب فضیلتی را میتوان یافت که هدف تیر تهمت اینطبقه واقع نشده باشد . یکی راگفتند منکر خدا ، دیگری را گفتند منکر معاد، سومی را گفتند منکر معراج جسمانی و چهارمی را گفتند صوفی ، پنجمی را چیز دیگر و همینطور...،به طوری که اگر نظراین احمقان را ملاک قرار دهیمهیچوقت هیچ دانشمند واقعی مسلمان نبوده است.وقتی که علی ع تکفیر بشودتکلیف دیگران روشن است .
بوعلی سینا ، خواجه نصیر الدین طوسی ،صدرالمتألهین شیرازی ، فیض کاشانی ، سید جمال الدین اسد آبادی ، واخیراً محمد اقبال پاکستانی از کسانی هستند که از این جام جرعهای به کامشانریخته شده است. بوعلی در همین معنی میگوید
کفر چو منی گزاف و آسان نبود
محکمتر از ایمان من ایمان نبود
در دهر یکی چو من و آنهم کافر
پس در همه دهر یک مسلمان نبود
خواجه نصیرالدین طوسی که از طرف شخصی مسمی به " نظام العلماء " مورد تکفیر واقع شد ، میگوید
نظام بینظام ار کافرم خواند
چراغ کذب را نبود فروغی
مسلمان خوانمش ، زیرا که نبود
دروغی را جوابی جز دروغی
به هر حال ، یکی از مشخصات و ممیزات خوارج تنگ نظری و کوته بینی آنها بود که همه را بیدین و لامذهب میخواندند . علی ع، علیه این کوته نظری آنان استدلال کرد که این چه فکر غلطی است که دنبال میکنید ؟ فرمود : پیغمبر جانی را سیاست میکرد و سپس بر جنازه او نماز میخواند و حال آنکه اگر ارتکاب کبیره موجب کفر بود پیغمبر بر جنازه آنها نماز نمیخواند زیرا بر جنازه کافر نماز خواندن جایز نیست و قرآن از آن نهی کرده است شرابخوار را حد زد و دست دزد را برید و زنا کار غیر محصن را تازیانه زد و بعدهمه را در جرگه مسلمانها راه داد و سهمشان را از بیت المال قطع نکرد و آنها با مسلمانان دیگر ازدواج کردند . پیغمبر مجازات اسلامی را در حقشان جاری کرد اما اسمشان را از اسامی مسلمانها بیرون نبرد. جاذبه ودافعه علی ع استادمطهری ص۱۵۸تا۱۶۰و
درخاتمه این بیان جای دارد خود ودیگران را هشدار دهیم که هیچ لجنى در درون انسان مانند تکبر و خود محورى مانع جریان یافتن آب حیات معرفت و شناخت در درون وى نیست. گاهى این لجن بقدرى رسوب شده و تحجر یافته است که از ورود حتى یک قطره آب معرفت, از جهان قابل شناخت, به درون جان آدمی مانع مىگردد. گاهى دیگر به مرحله تحجر و رسوب نرسیده ولى هر آب معرفتى که وارد درون شود آنرا آلوده و کثیف مىسازد .