مادر جلالی
پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
مادر جلالی
نوشته شده در دو شنبه 3 آبان 1395
بازدید : 471
نویسنده : بيك بابا

 

تازه از گرمی هوا کاسته شده بود

و مصاحبت سید عزیز گل انداخته بود

که همسایه دیگر (کربلایی مصیب با همسرش

نوش آفرین ) به جمع نشسته در سایه جلودرب خانه ا

ضافه می شدند و گفت و شنود های بزرگان گل می انداخت و

تعریف از وضعیت کشاورزی و سربراه نبودن الاغ مشکی  و مسافرت

به تبریز شروع می شد و با آمدن زلیخا باجی معروف به حاجی اقا (مادر جلالی ها)،

حضور آقایان باید کمرنگ تر می شد چون موقع رسیدگی به امورات دام بود. جمع تبدیل به

جمع زنانه می شد خوشبختانه تا زمانی که صحبت ها به مطالب خاص زنانه نرسیده بو د ما را

کودک فرض می کردند ولی وقتی چانل مطالب عوض می شد  به هر نحوی باید از صحنه خارجمان می کردند.

حاج آقا واقعا خانم با علم و دنیا دیده ای بود مرتب داروی قرمز رنگی به چشمهای خود می ریخت و با آن

سن پیری و قد خمیده تمام امور خود را انجام میداد و مدیریت زنان خانه دار محل را به خوبی مدیریت

و نصایح خوبی را برای صیانت خانواده و سازش با همسرانشان  به حاضران می گفت و ساختن

گلهای تزیینی آن زمان را ( تزیین پوست گردو به وسیله کاغذ رنگی و سریش و ساختن درختچه

و دسته گل مصنوعی و...)به آنها یا د می داد. برای کودکان نیز همانند دایه ای مهربان بود

ضمن اینکه مورد احترام همسایگان بود از سوی بستگانش که در محله دیزه بودند مورد

تکریم قرار می گرفت ، در عروسی ها مشاور خانواده ها بود و در عزاداری ها 

عامل آرامش و تسلی انها.هنگام عصر گاهی که می شد سوال می کرد شام

درست کرده اید که شب شوهرتان آمد کرسنه نماند. و خانم ها جواب

می دادند بلی شام رو منقل است یا روی اجاق و یا اینکه یکباره می گفتند

داش باشیما ایندی کیشی گلر هله شام یوخدی. دینه دو قاج. 

 




:: برچسب‌ها: قوخماز , کوچه , دیزجی ,



مطالب مرتبط با این پست
.