پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
تبریز و خاقانی
نوشته شده در چهار شنبه 23 دی 1394
بازدید : 693
نویسنده : بيك بابا

چه سبب سوی خراسان شدنم نگذارند

عندلیبم به گلستان شدنم نگذارند

نیست بستان خراسان را چو من مرغی

مرغم آوخ سوی بستان شدنم نگذارند

گنج درها نتوان برد به بازار عراق

گر به بازار خراسان شدنم نگذارند

نه نه سرچشمه حیوان به خراسان خیزد

چون نه خضرم به سر آن شدنم نگذارند

چون سکندر من و تحویل به ظلمات عراق

که سوی چشمهٔ حیوان شدنم نگذارند

عیسیم منظر من بام چهارم فلک است

که به هشتم در رضوان شدنم نگذارند

همچو عیسی گل و ریحان ز نفس برد همت

گر چه نزد گل و ریحان شدنم نگذارند

چه اسائت ز من آمد که بدین تشنه دلی

به سوی مشرب احسان شدنم نگذارند

یا جنابی است چنان پاک و من آلوده جبین

با جنابت سوی قرآن شدنم نگذارند

یا من آن پیل غریوان در ابرهه‌ام

که سوی کعبهٔ دیان شدنم نگذارند

آری افلاک معالی است خراسان چه عجب

که بر افلاک چو شیطان شدنم نگذارند

من همی رفتم باری همه ره شادان دل

دل ندانست که شادان شدنم نگذارند

ری خراس است و خراسان شده ایوان ارم

در خراسم که به ایوان شدنم نگذارند

در خراس ری از ایوان خراسان پرسم

گر چه این طایفه پرسان شدنم نگذارند

گردن من به طنابی است که چون گاو خراس

سوسن روغنکده مهمان شدنم نگذارند

هستم آن نطفهٔ مضغه شده کز بعد سه ماه

خون شوم باز که انسان شدنم نگذارند

از خروسان خراسان چو منی نیست چه سود

که گه صبح خروشان شدنم نگذارند

منم آن صبح نخستین که چو بگشایم لب

خوش فروخندم و خندان شدنم نگذارند

نابهنگام بهارم که به دی مه شکفم

که به هنگامهٔ نیسان شدنم نگذراند

درد دل دارم و درمانش خراسان، ز سران

چون سزد کز پی درمان شدنم نگذارند

جانم آنجاست به دریای طلب غرقه مگر

کوه گیرم که سوی کان شدنم نگذارند

گر چو خرگوش کنم پیری و شیر چه سود

که چو آتش به نیستان شدنم نگذارند

بهر فردوس خراسان به در دوزخ ری

چه نشینم که به پنهان شدنم نگذارند

بازگردم چو ستاره که شود راجع از آنک

مستقیم ره امکان شدنم نگذارند

باز پس گردم چون اشک غیوران از چشم

که ز غیرت سوی مژگان شدنم نگذارند

مشتری‌وار به جوزای دو رویم به وبال

چکنم چون سوی سرطان شدنم نگذارند

بوی مشک سخنم مغز خراسان بگرفت

می‌رود بوی، گر ایشان شدنم نگذارند

گوی من صد پی از آن سوی سر میدان شد

گر چه با گوی به میدان شدنم نگذارند

فید بیفایده بینم ری و من فید نشین

که سوی کعبهٔ ایمان شدنم نگذارند

روضهٔ پاک رضا دیدن اگر طغیان است

شاید ار بر ره طغیان شدنم نگذارند

ور به بسطام شدن نیز ز بی‌سامانی است

پس سران بی‌سر و سامان شدنم نگذارند

این دو صادق خرد و رای که میزان دلند

بر پی عقرب عصیان شدنم نگذراند

وین دل و عقل که پیکان ره توفیقند

بر سر شه ره خذلان شدنم نگذارند

دارم اخلاص و یقیم کام پرستی نکنم

کان دو شیرند که سگبان شدنم نگذارند

عقل و عصمت که مرا تاج فراغت دادند

بر سر منصب دیوان شدنم نگذارند

منم آن کاوه که تایید فریدونی بخت

طالب کوره و سندان شدنم نگذارند

دلم از عشق خراسان کم اوطان بگرفت

وین دل و عشق به اوطان شدنم نگذارند

از وطن دورم و امید خراسانم نیست

که بدان مقصد کیهان شدنم نگذارند

ویحک آن موم جدا مانده ز شهدم که کنون

محرم مهر سلیمان شدنم نگذارند

فتنه از من چه نویسد که مرا دانش و دین

دو رقیبند که فتان شدنم نگذارند

ترس جاه و غم جان دارم و زین هر دو سبب

به خراسان سوی اخوان شدنم نگذارند

همه بر جاه همی ترسم و بر جان که مباد

جاه و جانی که تن آسان شدنم نگذارند

هر قلم مهر نبی ورزم و دشمن دارم

تاج و تختی که مسلمان شدنم نگذارند

هم گذارند که گوی سر میدان گردم

گر خلال بن دندان شدنم نگذارند

آن بخارم به هوا بر شده از بحر به بحر

باز پس گشته که باران شدنم نگذارند

و آن شرارم که به قوت نرسم سوی اثیر

چون شهاب اختر رخشان شدنم نگذارند

گیر فرمان ندهندم به خراسان رفتن

باز تبریز به فرمان شدنم نگذارند

ز پی آنکه دو جا مکتب و دکان دارم

نه به مکتب نه به دکان شدنم نگذارند

هر چه اندوختم این طایفه را رشوه دهم

بو که در راه گروگان شدنم نگذارند

ناگزیر است مرا طعمهٔ موران دادن

گر نه موران به سر خوان شدنم نگذارند

 



سبلان از دیدگاه خاقانی
نوشته شده در دو شنبه 14 دی 1394
بازدید : 662
نویسنده : بيك بابا

قبلهٔ ابدال قلهٔ سبلان دان                           کو ز شرف کعبه‌وار قطب کمال است

کعبه بود سبزپوش او ز چه پوشد                  جامهٔ احرامیان که کعبهٔ حال است      

در خبری خوانده‌ام فضیلت آن را                   خاست مرا آرزوش قرب سه سال است      

رفتم تا بر سرش نثار کنم جان                     کوست عروسی که امهات جبال است        

چادر بر سر کشید تا بن دامن                      یعنی بکرم من این چه لاف محال است      

مقعد چندین هزار ساله عجوزی                   بکر کجا ماند این چه نادره حال است    

 موسی و خضر آمده به صومعهٔ او                  صومعه دارد مگر فقیر مثال است        

هست همانا بزرگ بینی آن زال                    چادر از آن عیب پوش بینی زال است    

گفتم چادر ز روی باز نگیری                          بکر نه‌ای شرم داشتن چه خصال است  

از پس بکران غیب چادر غیرت                        بفکن خاقانیا که بر تو حلال است        




پاسخ رنجنامه آقای فدایی
نوشته شده در یک شنبه 13 دی 1394
بازدید : 638
نویسنده : بيك بابا

جناب آقای حسین فدایی:

باسلام

رنجنامه شمارا به عنوان یک ایرانی خواندم که از ادبیات خوبی بهره گرفته بودید ولی آنچه ماحصل آن بود عبارتند از:

1-      کانلیزه نشان دادن حضرت امام ره در مورد پذیرش قطعنامه 598 وتطهیر سایر فرماندهان و همچنین انتقام گیری های سیاسی.

ملاحظات: اگر حضرت امام ره  کانالیزه بودند هرگز نظر فرماندهان را نمی خواستند، اگر حضرت امام ره کانالیزه بودند از وضعیت مناطق جنگی مطلع نبودند.( جنگدین با کتانی در جنگ را 




تبریک
نوشته شده در جمعه 11 دی 1394
بازدید : 674
نویسنده : بيك بابا

 

ایام بر پیروان حضرت مسیح ع  مبارک

 




درد بشری
نوشته شده در پنج شنبه 10 دی 1394
بازدید : 775
نویسنده : بيك بابا

 

بزرگترین

درد  رایج در بین انسان های

جهان  فراموش کردن مقصد است .

فراموش کردن هدف و مقصد رایج ترین حماقت

بشری است. و سخت ترین دردبشریت فراموشی هویت

خود است .کاش برای درمان آین دو بیماری ، دارویی ساخته شود.


:: موضوعات مرتبط: , سرگرمی ها , ,
:: برچسب‌ها: هویت , فراموشی ,



چه صبح قشنگی
نوشته شده در سه شنبه 17 آذر 1394
بازدید : 668
نویسنده : بيك بابا

صبح تان به شادی خورشید و رنگین کمان




تبریک
نوشته شده در دو شنبه 16 آذر 1394
بازدید : 650
نویسنده : بيك بابا

روز دانشجو برای دانشجویان آزاد اندیش مبارک




اربعین
نوشته شده در چهار شنبه 11 آذر 1394
بازدید : 642
نویسنده : بيك بابا

کاش با کربلاییان بودیم




سلام
نوشته شده در جمعه 6 آذر 1394
بازدید : 711
نویسنده : بيك بابا

روزجمعه زیبایتان بخیر




اتفاق
نوشته شده در چهار شنبه 27 آبان 1394
بازدید : 707
نویسنده : بيك بابا

هیچ اتفاقی تصادفی نیست بلکه طرح آن قبلا ریخته شده.در سیاست حماقت و اتفاق جایگاهی ندارد.(روزولت)